برایت قهوه می ریزم

 کمی‌ شیر

 دو قاشق شکر

 می گذارم جلویت رویِ میز

 گلدان گل را کنار تر می گذارم

 تا بهتر ببینمت

 قیافه ی جدی به خودم می گیرم

 و با لهجه‌ای که حالا برایِ خودم هم بیگانه است می گویم

 قهوه ات سرد می‌‌شود

 هر کجا که هستی‌

 زودتر به خانه بیا

 

و همانطور می نشــیــــــــــــــنم‌ تا تو یکروز بیایی

 

……….

 

وقتی‌ حتی نبودن آدم‌ها برایت قشنگ می‌‌شود .................

 

 

 

 فیروزکوهی

نظرات 3 + ارسال نظر

بسیار زیبا بود قلمتان سبز وپر توان

مژگان امینی یکشنبه 19 آبان 1392 ساعت 06:29 http://mozhganamini.persianblog.ir

سلام دوست من
امیدوارم آن قدر دیر نیاید که بفهمی قهوه ی تنهایی هم خوشمزه است!

جرم شناس شنبه 18 آبان 1392 ساعت 20:59 http://elen.blogsky.com

قالب نو مبارک باشه خواهری گلمممممم
در اولین فرصت لینکت می کنم خوشحالم که برگشتی انتخاب متنهات بی نظیره

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.